واقعیت آن است که در جهانی غیرقابل پیشبینی زندگی میکنیم. در کل جدا از رویدادهای غیرمتعارف، همواره با رویدادهای پیشبینی نشده مواجه هستیم. از ترافیک خبر نداریم. از به تاخیر افتادن یا لغو پروازمان خبر نداریم. خبر نداریم که فردا در پیادهروی لیزی سر میخوریم و مچ پایمان میشکند. به همین ترتیب، در محل کار، خبر نداریم که تامین کننده تاخیر میکند، همکارمان کار ناشیانهای میکند، یا مشتری در دقیقهی 90 حرفش را عوض میکند و همینطور الی آخر. تنها چیزهایی که میتوانیم (با قطعیت بالا) انتظار داشته باشیم رویدادهای غیرمنتظره است. بنابراین، یا باید منتظر لحظه بمانیم و به رویداد غیرمنتظره واکنش نشان دهیم، یا با ایجاد حائل برای آن آماده شویم. برای این منظور در این مطلب، بخشهایی از کتاب اصلگرایی به نویسندگی آقای گرگ مک کوین را برایتان آوردهام تا به خوبی با مفهوم و اهمیتِ ایجاد حائل در زندگی آشنا شوید.
مفهوم حائل
معنای تحت اللفظی «حائل» چیزی است که از تماس میان دو چیز و آسیب زدنشان به یکدیگر جلوگیری میکند. برای مثال، «منطقهی حائل»، که پیرامون منطقهی زیستمحیطی حفاظت شده قرار دارد، زمینی است برای ایجاد فضایی اضافه میان آن منطقه و هرگونه تهدید بالقوهای که شاید در آن نفوذ کند.
به منظور درک بهتر مفهوم حائل، تصور کنید باید چند کیلومتر دیگر بدون توقف در جاده برانید تا به مقصدمان برسید. نمیتوان پیشبینی کرد در جلو و اطرافمان چه اتفاقاتی در جریان است. نمیدانید چراغ چه مدت سبز میماند یا اینکه اتومبیل جلویی شاید ناگهان منحرف شود یا ترمز میکند. تنها راه برای اجتناب از تصادف آن است که میان اتومبیل خود و اتومبیل جلویی فضای بیشتری ایجاد کرد. این فضا نقش حائل را ایفا میکند. زمانی در اختیارمان میگذارد تا به هر گونه حرکت ناگهانی یا غیرمنتظرهی اتومبیلهای دیگر پاسخ و خودمان را با آن وفق دهیم. کمک میکند از اصطکاک ناشی از توقف و حرکتهای ناگهانی اجتناب کنیم.
به همین ترتیب، میتوانیم اصطکاک اجرای کارهای ضروری را در زندگی و کارمان به راحتی با ایجاد حائل کاهش دهیم.
فرض کنید در حین رانندگی حواستان پرت شود و این حائل ایجاد شده بین شما و ماشین جلویی کم شود و به اتومبیل جلویی بیش از حد نزدیک شوید. پس در ادامه برای تطبیق با موقعیت، باید کاری «غیرطبیعی» انجام دهید: مثلاً ویراژ دادن یا در آخرین لحظه روی ترمز کوبیدن. به همین صورت اگر فراموش کنیم حائلها را در زندگی خود رعایت و حفظ کنیم، ممکن است اتفاق مشابهی رخ دهد. پرمشغله و منحرف میشویم و پیش از فهمیدن این موضوع، هر چقدر هم که وقت اضافه گرفته باشیم، موعد پروژه یا روز ارائه فرا میرسد. این را میدانیم که طبق قانون پارکینسون کار به اندازه زمانی که برای آن درنظر میگیریم، گسترش پیدا میکند. در نتیجه، پروژهها و تعهدات، هر چقدر هم که تلاش کنیم، اغلب گسترش مییابند و زمانی را که به آنها اختصاص دادهایم پر میکنند.
فکرش را بکنید که این اتفاق چقدر در ارائهها، جلسات و کارگاههایی که در آنها حاضر بودهاید رخ میدهد. چند بار تلاش کسی را دیدهاید که تعداد بسیار زیادی اسلاید را میخواهد در زمانی کوتاه ارائه دهد؟ چند بار در کنفرانسی بودهاید که سخنران به دلیل احساس تعهد به بیان تمامی محتوای از قبل برنامهریزی شده، گفتوگویی معنادار را قطع کرده است؟ از بس این اتفاقها را دیدهام که به نظر میآید کمکم به وضعیت پیشفرض تبدیل شدهاند. وقتی با مجری کار میکردم که فلسفهی متفاوتی داشت، نفس راحتی کشیدم. مشغول طراحی کارگاهی چهار ساعته بود. ولی به جای اینکه طبق معمول ده دقیقهی پایان جلسه را به سوالات و نظرها اختصاص دهد، یک ساعت کامل را برای این کار پیشنهاد کرد. توضیح داد: «فقط محض بالا گرفتن بحث دوست دارم زمان خیلی زیادی اختصاص دهم». در ابتدا، ایدهی او زیادهروی دانسته و نادیده گرفته شد و به او گفتند به قالب مرسوم بازگردد. همانطور که انتظار میرفت، کلاسش بیش از وقت اختصاصیاش طول کشید و مجری مجبور شد با عجله تلاش کند محتوای باقیمانده را ارائه کند.
بنابراین، در جلسهی بعد، روند کلاس تغییر کرد و همان زمانبندی پیشنهادی اولیه اجرا شد. اتفاقها طبق انتظارش پیش رفتند، بحثهایی مطرح شد، ولی این بار زمان حائلی در برنامه گنجانده شده بود. این بار کلاس به موقع پایان مییافت و مجری به جای ارائه عجولانهی محتوای باقیمانده، میتوانست روی کارها تمرکز کند.
مادری را میشناسم که وقتی آماده میشد با خانوادهاش به تعطیلات برود، درس مشابهی گرفت. در گذشته، وقتی به تعطیلات میرفتند، بستهبندی وسایل را به شب قبل از حرکت موکول میکرد. ناگزیر تا دیروقت بیدار میماند، بیرمق میشد، خیلی کم میخوابید، بستهبندی را صبح تمام میکرد، بعضی چیزها را فراموش میکرد، دیر به راه میافتاد و برای رسیدن به مقصد رنج مسیری طولانی را باید تحمل میکرد. با این حال، این بار جمع کردن وسایل سفر را یک هفته زودتر آغاز کرد. مطمئن شد که چمدانها را شب قبل داخل اتومبیل گذاشته است تا صبح فقط بچهها را بیدار کند و سوار ماشین شوند. این روش جواب داد. چون شب خوب خوابیدند، زود راه افتادند، چیزی را فراموش نکردند و وقتی به ترافیک خوردند، دچار استرس نشدند، زیرا برای این احتمال، حائلی داشتند. در نتیجه، نه تنها به موقع رسیدند، بلکه از سفری بیدردسر و حتی دلپذیر لذت بردند.
حائل در افراد فرعگرا و اصلگرا
افراد فرعگرا همیشه سناریوی بهترین حالت را در نظر میگیرند. همه ما آدمهایی را میشناسیم که همواره مدت زمان انجام هر کار را کمتر برآورد میکنند (و خیلیهایمان و از جمله خودم، چنین آدمی بودهایم): «فلان کار فقط پنج دقیقه طول میکشه» یا «فلان پروژه رو تا جمعه تموم میکنم» یا «نوشتن شاهکارم فقط یه سال طول میکشه». با این حال، این کارها قطعاً بیشتر طول میکشند؛ اتفاق غیرمنتظرهای رخ میدهد یا کار پیچیدهتر از پیشبینی از آب در میآید، یا برآورد از همان ابتدا خیلی خوشبینانه بوده است. در چنین مواقعی، این افراد مشغول واکنش نشان دادن به مشکل میشوند و ناگزیر به نتایج لطمه وارد میشود. شاید تمام شب را برای انجام کار بیدار بمانند. شاید از کار بزنند، پروژهای ناقص تحویل دهند یا از این بدتر، اصلا نتوانند پروژه را انجام دهند. یا شاید جمع کردن کار را به یکی دیگر از اعضای تیم محول کنند. به هر صورت، نمیتوانند کارها را در بالاترین سطحشان اجرا کنند.
روش افراد اصلگرا متفاوت است. اصلگرا جلو را نگاه میکند. برنامهریزی میکند. برای اتفاقهای پیشبینی نشده آماده میشود. انتظار غیرمنتظرهها را دارد. برای آمادگی در برابر رویدادهای پیشبینی نشده حائلی ایجاد میکند؛ بنابراین، اگر اتفاقاتی رخ دهند (که قطعاً رخ میدهد)، دستش باز است.
وقتی فرعگرایان به پول بادآوردهای میرسند، اغلب به جای کنار گذاشتن آن برای روز مبادا، خرجش میکنند. مثالی از این موضوع را در روش واکنش کشورها به کشف نفت میبینیم. برای مثال، در سال ۱۹۸۰ که بریتانیا نفت دریای شمال را کشف کرد، دولت ناگهان پول بادآوردهای نصیبش شد و درآمد مالیاتیاش در طول یک دهه به ۱۶۶ میلیارد پوند (۲۵۰ میلیارد دلار) افزایش یافت. میتوان استدلالهایی در حمایت یا مخالفت با نحوهی استفاده از این پول مطرح کرد. ولی شکی نیست که این پول استفاده شده است؛ دولت بریتانیا، به جای آنکه این پول را صرف ایجاد ذخیرهای برای آمادگی در برابر حوادث غیرمترقبه کند (همچون رکود بزرگی که بعدها رخ داد)، آن را صرف کارهای دیگر کرد.
از طرف دیگر، راه و رسم اصلگرایان استفاده از دوران خوب برای ایجاد حائلی برای دوران بد است. نروژ هم از مالیات بادآوردهی حاصل از نفت بسیار سود برد، ولی برخلاف بریتانیا بیشتر این ثروتش را در صندوق ذخیرهای سرمایهگذاری کرد. امروزه، این صندوق ذخیره به مرور زمان رشد کرده و ارزشش به ۷۲۰ میلیارد دلار رسیده و در نتیجه بزرگترین صندوق ثروت ملی در دنیاست و حاشیهی امنی برای مقابله با سناریوهای نامعلوم آینده فراهم میکند.
این روزها، سرعت زندگیمان هر روز بیشتر از دیروز است. طوری که انگار در فاصلهی دو سانتیمتری از اتومبیلی دیگر در حال رانندگی با سرعت صد و پنجاه کیلومتر در ساعت هستیم. اگر رانندهی آن ماشین کوچکترین حرکت غیرمنتظرهای بکند (مثلا، اگر سرعتش را کمی کم کند یا کوچکترین ویراژی دهد)، مستقیم به او میکوبیم. جایی برای اشتباه کردن نیست. در نتیجه، اجرا اغلب بسیار پراسترس، ناامیدکننده و تحمیلی است.
در انتها، چند نکته را مطرح میکنم تا با استفاده از آنها، کار و سلامت روانیتان را از ویراژ دادن و منحرف شدن از جاده در امان نگه دارید:
- از آمادهسازی زودتر از موعد استفاده کنید.
- به برآوردِ زمانیتان 50 درصد اضافه کنید.
- با برنامهریزی و ایجاد حائل کارهایتان را جلو ببرید.
ویژگیهای افراد فرعگرا و اصلگرا
فرعگرا | اصلگرا |
فرض میکند سناریوی بهترین حالت رخ میدهد. | برای رویدادهای غیرمنتظره، حائلی ایجاد میکند. |
میخواهد کار را به زور در آخرین دقیقه انجام دهد. | آمادهسازی زودهنگام و حداکثری را در پیش میگیرد. |
منبع: برگرفته از کتاب اصلگرایی به نویسندگی آقای گرگ مک کوین، نشر آموخته
نظرات کاربران